قطعیّة وقوع الخطا فی الادراک
غیر انّا کما لانشکّ فی ذلک لانرتاب ایضا فی انّا ربّما نخطؤ، فنحسب ما لیس بموجود موجودا او بالعکس. کما انّ الانسان الاوّلیّ کان یثبت اشیاء و یری آراءا ننکرها نحن الیوم و نری ما یناقضها، و احد النّظرین خطا لا محالة. و هناک اغلاط نبتلی بها کلّ یوم، فنثبت الوجود لما لیس بموجود و ننفیه عمّا هو موجود حقّا، ثمّ ینکشف لنا انّا اخطانا فی ما قضینا به.
وجه الحاجة الفلسفة
فمسّت الحاجة الی البحث عن الاشیاء الموجودة و تمییزها بخواصّ الموجودیّة المحصّلة ممّا لیس بموجود، بحثا نافیا للشّکّ منتجا للیقین، فانّ هذا النّوع من البحث هو الّذی یهدینا الی نفس الاشیاء الواقعیّة بما هی واقعیّة.
حتمی بودن وقوع اشتباه در ادراک
گذشته از این که ما در وجود و ادراک آن شک نمی کنیم، همچنین در این که گاهی مرتکب اشتباه می شویم نیز تردیدی نداریم. گاهی چیزی را که موجود نیست موجود می پنداریم و گاهی در نقطه ی مقابل آن چه را که موجود است غیر موجود تصوّر می کنیم. همچنان که انسان های پیشین اموری را ثابت می دانستند و نظر هایی داشتند که ما امروزه آن ها را انکار می کنیم و به اموری معتقدیم که گاهی در تناقض با آن ها قرار دارند و بدون تردید از بین این دو نظر یکی نادرست است. همچنین اشتباه هایی وجود دارد که ما همواره به آن ها مبتلا هستیم. از همین روی گاهی وجود را برای یک غیر موجود ثابت می دانیم و یا آن را از آن چه که حقیقتا وجود دارد نفی می کنیم. سپس برای ما روشن می شود که در آن چه به آن حکم کرده ایم اشتباه نموده ایم.
وجه نیاز به فلسفه
پس نیاز به گفتگو درباره ی اشیاء موجود و جدا کردن آن ها از غیر موجود ها به وسیله ی خواصّ تحصیل کننده ی موجودیّت به وجود آمد. بحثی که تردید را از بین ببرد و یقین را به ارمغان بیاورد. لذا بحثی با این ماهیّت می تواند ما را به سمت خود اشیاء واقعی از آن جهت که اشیائی واقعی هستند راهنمایی کند.